اوضاع درحال تغییر بود. وینگ معتقد بود که اختلالی که آسپرگر از آن صحبت میکند، یک سندروم خاص است که با اوتیسم تفاوت دارد. این سندروم باید بهعنوان یکی از بخشهای گروه بزرگتر دیگری از شرایط مربوطبه عدم توانایی ما در تعامل اجتماعی،ارتباط برقرار کردن و خیالپردازی درنظر گرفته شود. وینگ که دختر خودش هم در دههی ۱۹۵۰ مشکوک به ابتلای به اوتیسم بود، از تجارب شخصی خود میدانست که چنین اختلالی درجهبندیهای مختلفی دارد و طیف وسیعی از تواناییهای ذهنی افراد را تحت تأثیر خود قرار میدهد. اما ذکر چنین مطلبی در آن زمان بسیار دشوار بود. در آن زمان، یکی از نشانههای اصلی تشخیص اوتیسم، شرایطی بود که توسط مادران یخچالی بهوجود میآمد. طبق تئوری مادران یخچالی، مادران بیعاطفه و بسیار سرد نمیتوانستند بچههای خود را بهخوبی بزرگ کنند.